زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

ابراهیم خلیل خان جوانشیر

اِبْراهیمْ خلیل خانِ جَوانشیر، فرمانروای قراباغ در اوایل دوران قاجار كه مدتها با آقا محمدخان قاجار كشمكش داشت و سرانجام در 1221 ق / 1806 م در بیرون قلعۀ شوشی به تحریك روسها كشته شد. وی از ایل جوانشیر بود. این ایل از تركستان و از قبایل اوشیرخان بن یلدوزخان بوده است (هدایت، 9 / 296). به روایتی ایل جوانشیر از زمان شاه عباس دوم صفوی به بعد در قراباغ و اَرّان می‌زیسته و در آنجا نفوذ و قدرت داشته‌اند. پدر ابراهیم خلیل خان یعنی پناه خان قراباغی نخست جارچی نادرشاه بود، و پس از قتل نادر همراه گروهی از ایل خود به غوریان رفت. چون احمد شاه ابدالی استقلال یافت، ایل جوانشیر را از غوریان به كابل كوچانید، اما پناه خان قراباغی پدر ابراهیم خلیل به قراباغ آمد و در آنجا ساكن شد و به تدریج قلعۀ پناه‌آباد مشهور به قلعۀ شوشی را بنا نهاد و مردم قریۀ شوشی را در داخل آن قلعه اسكان داد و سكه‌ای نیز به نام پناه‌آبادی ضرب كرد. پس از او فرزندش ابراهیم، در استحكام قلعه و آبادانی اطراف آن كوشش كرد و از اطاعت آقا محمدخان قاجار سر باز زد و با او به ستیز پرداخت (همو، 9 / 297؛ جهانگیر میرزا، 24-25؛ باكیخانوف، 158).
ابراهیم خلیل هنگامی ‌كه پدرش، پناه خان قراباغی، مشغول احداث قلعۀ شوشی بود، به‌عنوان گروگان نزد فتحعلی خان افشار می‌زیست و در آن وقت كریم خان زند به تدریج قدرت می‌یافت. پناه خان قراباغی فرصت را غنیمت شمرد و نزد كریم خان شتافت و او را در تسخیر شهر ارومیه و شكست فتحعلی خان افشار (1176 ق / 1762 م) یاری رساند. كریم خان نیز برای سپاس از یاریهای او، ابراهیم فرزند پناه خان را لقب خانی بخشید و به قراباغ فرستاد (همو، 158، 162). درواقع حكومت او بر این منطقه از همین سال آغاز می‌شود.
ابراهیم خلیل خان با استفاده از آشوبهای سیاسی پس از مرگ كریم خان عملاً علم استقلال برافراشت. چنین می‌نماید كه او تا اوایل 1207 ق / 1792 م كه آقا محمدخان در دیگر نواحی ایران به سركوب مخالفان اشتغال داشت، در مقر حكمرانی خود آسوده می‌زیست و تنها مدتی صادق خان شقاقی را كه در حوالی سراب از آقا محمدخان شكست خورده بود، در قلعۀ شوشی پناه داد (ساروی، 284). در همین سال آقا محمدخان یكی از سرداران خود، سلیمان خان قاجار را به آذربایجان فرستاد و او همۀ یاغیان و سركشان را به اطاعت درآورد، اما ابراهیم خلیل خان از آمدن نزد او خودداری كرد و پسر عم خود عبدالصمد بیگ را با هدایا و پیشكشهایی به تبریز فرستاد و درخواست كرد كه زمستان آن سال را برای ترتیب اسباب سفر به او مهلت دهند. سلیمان خان پس از مدتی اقامت در آذربایجان در اواخر ربیع‌الاول همین سال از آذربایجان به مازندران و از آنجا به تهران رفت و عبدالصمد بیگ را نیز همراه خود برد و به عنوان گروگان نگه داشت (همو، 347، 351، 377، 388، 389؛ اعتمادالسلطنه، 3 / 54). بعداً عبدالصمد بیگ همراه آقا محمدخان به كرمان رفت، اما در حین محاصرۀ شهر گریخت و قصد داشت كه به قراباغ برود كه در نزدیكی تهران دستگیر شد و به هلاكت رسید. ابراهیم خلیل خان از این خبر هراسان شد و دیگر بار از رفتن نزد آقا محمدخان پوزش خواست (هدایت، 9 / 261؛ اعتمادالسلطنه، 3 / 57؛ سپهر، 1 / 70).
آقا محمدخان چون از تسلیم شدن ابراهیم خلیل مأیوس گردید، در 15 شوال 1209 ق برای سركوب و تصرف كامل نواحی تحت حكومت او، از تهران حركت كرد و چون ابراهیم خان برای جلوگیری از حركت او پل خداآفرین را در نزدیكی شوشی منهدم كرد، سلیمان خان قاجار را به تعمیر آن مأمور ساخت. ابراهیم به منظور مقابله با آقا محمدخان از فرمانروایان شیروان و شماخی و دربند یاری خواست، اما خان قاجار این نیروها را به سرعت درهم شكست و در نزدیكی پل خداآفرین اردو زد (هدایت، 9 / 262-264؛ اعتمادالسلطنه، 3 /  58- 59)، آنگاه قلعۀ شوشی را محاصره كرد. ابراهیم خلیل خان با سپاهی نزدیك به 000‘10 تن از حصار بیرون آمد و با آنكه به سختی مقاومت كرد، سرانجام شكست خورد و به درون قلعه پناه برد. در بیرون قلعه برادرزادگان او، محمدبیك و اسدالله بیك، ایستادگی كردند، اما به دست پیرقلی خان و عبدالله خان از سرداران آقا محمدخان دستگیر شدند. اسارت آنان سبب نرمی ‌و آشتی‌پذیری ابراهیم خلیل گردید. ابراهیم خلیل متعهد شد كه هدایایی تقدیم دارد و از آن پس به آقا محمدخان خراج بپردازد، ولی ضعف پیری را بهانه آورد و از حضور نزد آقا محمدخان پوزش خواست و یكی از فرزندان خود را به عنوان گروگان نزد او فرستاد. آقا محمدخان كه خود عزم تفلیس و سركوب هراكلیوس فرمانروای گرجستان را داشت، به همین اندازه بسنده كرد و پس از حدود یك ماه توقف در آنجا راه گرجستان را در پیش گرفت (ساروی، 396- 399؛ اعتمادالسلطنه، 3 /  58- 59؛ باكیخانوف، 174؛ هدایت، 9 / 265- 269؛ مفتون، مآثر سلطانیه، 23؛ سپهر، 1 / 71-73).
ابراهیم خلیل خان پس از این حوادث نامه‌ای به زبوف، سردار روس كه از جانب كاترین دوم امپراتور روسیه مأمور تسخیر آن حوالی شده و تا دشت مغان پیش رفته بود، نوشت و اظهار اطاعت و بندگی كرد، اما در همان هنگام كاترین درگذشت و الكساندر پل اول فرمان داد كه قوای روس از داغستان مراجعت كند. این خطر بدین‌گونه رفع شد، اما آقا محمدخان كه از سازش ابراهیم خلیل با روسها آگاه شده و بسیار خشمناك گردیده بود (باكیخانوف، 178- 179؛ شمیم، 28)، در1211 ق / 1796 م به قصد براندازی او و تصرف قراباغ و داغستان از تهران حركت كرد. هر چند ابراهیم خان برای ممانعت از حركت او پل ارس را خراب كرد، اما آقا محمدخان با زحمت از آن رود گذشت و خود را به نزدیك قلعۀ شوشی رساند. ابراهیم خلیل خان هراسان شد، قلعه را رها كرد و با زن و فرزندانش به داغستان گریخت. خان قاجار قلعه را متصرف شد و خزاین و اموال آنجا را به غنیمت گرفت (ساروی، 441، 442؛ مفتون، مآثرسلطانیه، 24؛ سپهر، 1 / 83-84، اعتمادالسلطنه، 3 / 62، 63).
اندكی پس از این حادثه در 21 ذیحجۀ همان سال آقا محمدخان در همانجا به دست دو تن از نوكرانش به قتل رسید (مفتون، همانجا، 24؛ خورموجی، 10) و لشكریانش پراكنده شدند و هر گروهی به سمتی رفتند. ابراهیم خلیل خان از فرصت استفاده كرد و بی‌درنگ به مقر حكمرانی خود بازگشت. در آنجا پیكر شاه مقتول را موقتاً به خاك سپرد و آنگاه كه فتحعلی شاه آن را از او خواست، برای اینكه روابطش با شاه جدید ایران حسنه شود، جسد آقامحمدخان را با احترام فراوان همراه با فرزندش ابوالفتح خان به تهران فرستاد (ساروی، 459؛ باكیخانوف، 181).
در سالهای نخستین پادشاهی فتحعلی شاه، ابراهیم خلیل همچنان بر قراباغ فرمان می‌راند، اما با روسها ارتباط بیش‌تری داشت. در 1217 ق / 1802 م پدرزن خود را یاری رساند تا نواحی گنجه را نیز متصرف شود و طوری قدرت به هم رساند كه حتی هراكلیوس والی گرجستان مجبور شد با آنان به مدارا رفتار كند (همو، 185).
در 1219 ق فتحعلی شاه برای سركوب گردنكشان داخلی به ویژه ابراهیم خلیل خان كه همچنان با روسها مرتبط بود، به آذربایجان رفت. در همین سال جنگهای پراكنده‌ای میان دو كشور در گرفت كه به نتیجه‌ای نرسید. سال بعد به واسطۀ تعرض ابراهیم خلیل كه در این وقت رسماً دست نشاندۀ روسیه شده بود، مجدداً آتش جنگ شعله‌ور شد. فتحعلی شاه خود از چمن سلطانیه به ارس رفت. عباس میرزا نیز قوای خود را آماده كرد و تصمیم به فتح گنجه گرفت، اما شاه به او فرمان داد كه هر چه زودتر كار ابراهیم خلیل خان را یكسره كند. ابراهیم خلیل كه در آن هنگام از مساعدت و همكاری با روسها پشیمان شده بود، نامه‌ای به فتحعلی شاه فرستاد و ضمن اظهار ندامت، آمادگی خود را برای كمك به قوای ایران اعلام كرد. نوۀ او جعفرقلی خان پسر محمدحسن خان، كه آرزوی جانشینی جدّ خود و حكومت قراباغ را در سر می‌پروراند، روسها را از این نقشه آگاه ساخت. دسته‌ای از سپاهیان روسی به همراهی جعفرقلی شبانه بر بالین ابراهیم خلیل خان شتافتند و او را همراه با 31 تن از بستگانش هلاك كردند (23 ربیع‌الاول 1221 ق / 10 ژوئن 1806 م) (مفتون، مآثر سلطانیه، 144، 169-171؛ سپهر، 1 / 150؛ بامداد، 1 / 13؛ شمیم، 62). جعفرقلی خان نیز از این كار خود سودی نبرد، چه روسها به سبب مخالفت ایلات قراباغ حكومت آنجا را به او ندادند و مهدیقلی خان، یكی از فرزندان ابراهیم خلیل را به این سمت گماشتند (هدایت، 9 / 422).
از حوادث دیگر دوران او كه منحصراً مفتون آن را در تجربة الاحرار آورده، هجوم جواد بیگ فرزند ابراهیم خلیل همراه با نظر علیخان شاهسون حاكم اردبیل به تبریزاست. بر اثر این تهاجم كه حدود 000‘10 تن در آن شركت داشتند، گروه زیادی از اهالی تبریز كشته شدند و خرابی و خسارات فراوان به بار آمد (2 / 241-243).
ابراهیم خلیل خان زنان و فرزندان متعدد داشت كه نام بعضی از آنها در منابع آمده است (برای نمونه نك‍ : هدایت، 9 / 422، 425). پسران او، اینان بودند: مهدی قلی خان كه پس از پدر جانشین او شد، محمدحسن خان كه فرزندش جعفرقلی خان، جد خود را به قتل رساند (باكیخانوف، 188، 189؛ هدایت، 9 / 404؛ اعتمادالسلطنه، 3 / 87)، عباسقلی خان جوانشیر كه مدتی حاكم كرمان شد و مأموریت سركوب سركشان آنجا را بر عهده داشت (صدیق الممالك، 311)، جواد بیگ كه در حمله به تبریز دست داشت (مفتون، تجربة الاحرار، 2 / 241)، مهدی خان شوشی كه پس از مرگ برادرش مهدی قلی خان در 1235 ق / 1820 م، به سرپرستی ایلات قراباغ و حكومت آنجا رسید (قائم‌مقامی‌، 1 / 422)، و بالاخره كوچك‌ترین پسر او ابوالفتح خان كه در جنگهای دوم ایران و روس در خدمت عباس میرزا بود و كمكهای ارزشمندی به قوای ایران كرد و چون قراباغ به تصرف روسها درآمد، به ایران كوچ كرد و از آن پس صاحب مقامات دولتی گردید (مفتون، مآثر سلطانیه، 40؛ قائم‌مقامی‌، 1 / 368).
از دختران او یكی به نام آغاباجی به همسری فتحعلی شاه درآمد و چون از شاه فرزندی نیاورد، دو تن از فرزندان فتحعلی شاه را به رسم پسری و دختری به او دادند تا آنان را تربیت كند (عضدالدوله، 14، 42). دختر دیگرش همسر حسین خان دنبلی خویی بود. هنگامی‌ كه این امیر نزد آقا محمدخان آمد و مورد استمالت قرار گرفت و حكومت تبریز به او محول گردید، آقا محمدخان این زن را در حقیقت به‌عنوان گروگان به قزوین فرستاد (ساروی، 286؛ سپهر، 1 / 57). دختر دیگر ابراهیم خلیل به نام گوهر آغا، در تهران می‌زیست و چون خواهرش همسر شاه بود، او خود را خالۀ همۀ فرزندان فتحعلی شاه می‌دانست (سعادت نوری، 279).
داوری مورخان عصر دربارۀ ابراهیم خلیل خان، علی‌رغم خیانتهای مكرر و سرسپردگی وی به روسها چندان نامساعد نیست. هدایت در روضة الصفای ناصری بارها در ضمن شرح حوادث گوناگون نام او را به میان آورده و با لحن ستایش‌آمیزی از وی یاد كرده و پس از قتلش او را شهید خوانده است (9 / 420-422، 425). عبدالرزاق بیك مفتون دنبلی نیز شخصاً با ابراهیم خان ملاقات كرده و یك بار نیز از تبریز به عزم دیدار او رهسپار قراباغ شده است (تجربة الاحرار، 1 / 190). به گفتۀ همو وی به دانشمندان و فاضلان عصر احترام فراوان می‌نهاده است، چنانكه ملارضای تبریزی را كه از علمای آن دوره بوده و مدتی در نزد سلیمان پاشا والی بغداد می‌زیسته، به قراباغ خواند، و وی در آنجا با عزت روزگار گذراند (همان، 1 /  189-193).

مآخذ

اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، تاریخ منتظم ناصری، تهران، 1300 ق؛ باكیخانوف، عباس قلی آقا، گلستان ارم، به كوشش عبدالكریم علی‌زاده، باكو، 1970 م؛ بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران، تهران، 1347-1353 ش؛ جهانگیر میرزا، تاریخ نو، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1327 ش؛ خورموجی، محمدجعفر، حقایق الاخبار ناصری، به كوشش حسین خدیوجم، تهران، 1363 ش؛ ساروی، محمد بن محمد فتح‌الدین، تاریخ محمدی، نسخۀ خطی كتابخانۀ مجلس شورای سابق، شم‍ 10705؛ سپهر، محمدتقی، ناسخ التواریخ (قاجاریه)، به كوشش محمدباقر بهبودی، تهران، 1344 ش؛ سعادت نوری، حسین، رجال دورۀ قاجار، تهران، 1364 ش؛ شمیم، علی‌اصغر، ایران در دورۀ سلطنت قاجار، تهران، 1342 ش؛ صدیق الممالك، ابراهیم، منتخب التواریخ مظفری، تهران، 1326 ق؛ عضدالدوله، سلطان احمدمیرزا، تاریخ عضدی، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1355 ش؛ قائم‌مقامی‌، جهانگیر، نامه‌های پراكندۀ قائم‌مقام فراهانی، تهران، 1357 ش؛ مفتون دنبلی، عبدالرزاق بن نجفقلی، تجربة الاحرار و تسلیة الابرار، به كوشش حسن قاضی طباطبایی، تبریز، 1349-1350 ش؛ همو، مآثر سلطانیه، به كوشش غلامحسین صدری افشار، تهران، 1351 ش؛ هدایت، رضاقلی خان، روضة الصفای ناصری، تهران، 1339 ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.